امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع…
عطش بر خیمه ها سایه افکنده است، علمدار رخصت میدان می خواهد و امام می داند اگر رخصت میدان داشته باشد یک نفر از دم تیغ حیدری اش در امان نخواهد بود. . . شاید کسی بخواهد مسیر توبه را برگزیند امام اذن می دهد که علمدار برای کودکان سقایی کند …
امروز حسین سر می دهد، عباس و اکبر می دهد، مظلوم حسین جانم، مظلوم حسین جانم…
پس علمدار علم به دوش شمشیر به کف راه را به سمت آب می گشاید، مشک را پر می کند
یا رب مدد کن این فرس برانم این آّب را به خیمه ها رسانم. . .
حسین ندا می دهد انا بن محمد المصطفی، عباس ندا می دهد انا بن الحیدر کرار،. . . حسین ندا می دهد انا بن فاطمه الزهرا اما دیگر صدایی از عباس شنیده نمی شود.
اینبار عباس ندا می دهد اخا ادرک اخاک . . .
حسین ندا می دهد الان انکسر زهری و قلت حیلتی. . .
تسلیت به آستان مبارکت مولای مهربانم امام زمان و صدقه کنار می گذارم برای سلامتیت ای عزیزتر از جانم
Share it