صبح است، خواب مانده ام و به اتوبوس نمی رسم، می روم سوار تاکسی بشوم.
در تاکسی نشسته ام و به محل کار خود می روم. تیتر روزنامه، هفدهمین روز آلودگی هوای تهران! و ذهنم پرواز می کند به سوی آمارهای مدارک علمی و ساعت استفاده از اینترنت!
آیا مردم بی سوادند؟ آیا مردم اخبار گوش نمی دهند؟ آیا روزنامه نمی خوانند؟ در هر صورت با کمال تاسف شدت آلودگی هوا حتی با چشم هم دیده می شود!
پس چرا اینهمه خودرو در خیابان است؟!
تاکسی در ترافیک گیر می کند. من به اطرافم نگاه می کنم دورترها یک اتوبوس هست، اما اطراف تاکسی بیشتر خودروها یا تک سرنشین است یا دو سرنشین، یکی این معادله را حل کند:
آب و هوای آلوده مرکز شهر، غنی و فقیر و مهندس و دکتر و وزیر نمی شناسد آسیب می زند به همه. بله بله! آسیبش کم و زیاد است. اما به هر حال به سلامتی آسیب می رساند. هر خودروی تک سرنشین یعنی صدمه بیشتر، آیا یک قرار نانوشته داریم برای خودکشی کردن؟؟ اگر اینطور است پس چرا وقتی از آلودگی سردرد گرفتیم می رویم پیش دکتر و کلی هزینه می کنیم که مداوا شویم؟! افکار مختلفی در ذهنم چرخ می زند اما جواب ها کامل نیست؟ جز اینکه:
حواسمان پرت است یادمان رفته قرار است زندگی کنیم نه زنده بمانیم….
Share it